چ روزی بود!

امروز صبح ساعت 10:30 رفتم کتابخونه تا 7 . چن نفری هی میومدن و حرف میزدن باهام و میرفتن، اون دختره ک همش بجای درس خوندن تو حاشیه است از 6 ماه پیش ک دیدمش واسه اولین بار، سه روز پیش کنکورشو داده، دوباره از امروز شروع کرده ب درس خوندن واسه سال دیگه، میگم عزیزم یکم زود نیس؟! میگه نهههه دیر میشههه! اون دختره ک دیروز اکیپشونو دعوا کردم چون زیاد حرف میزدن، امروز اومده پیشم کلی باهام حرف میزنه انگار نه انگار اصن :|  اومدم خونه ب مامان گفتم اسفند دود کنیم یادش رفت... اون دختره ک دامپزشکی خونده بود ولی دوس نداشت رشتشو و الان داره ارشدشو تو روانشناسی میگیره، و دوستش ک اول کامپیوتر خوند بعد اقتصاد... اینا همه امروز باهام حرف زدن، منم سرم همش پایینه تو کتابامه ها، اینا منو ب حرف میگیرن یهو :| عجبا

  موقع برگشت تو ماشین نشسته بودم یهو خواهرم زنگ زد ک نیا خونه فعلا، "لود و بزرگتر از همه" اومدن سر زده؛ منم هیچی دیگه رفتم پارک، البته قبلش مانتومو بردم خیاطی ی جاهاییشو درست کنه، ی مانتوی قدیمیه ک ارزش پوشیدن نداره دیگه ولی چون خیلییی خنک و راحته میخوام بپوشمش این تابستونم... خلاصه بعدش رفتم پارک و هم خیلی گشنم بود و هم نیاز ب دسشویی داشتم :/ رو صندلی نشستم یکم بیسکوییت داشتم خوردم بعدشم رفتم دسشویی، بعد دیدم خواهرم میزنگه میگه بیا خیلی مشکوکه ک نیومدی هنوز، خلاصه راه افتادم و کلییی استرس داشتم چون اصن نمیخواستم ببینمشون، 8:30 رسیدم ک فهمیدم ده مین قبلش رفته بودن...

بعد کلی با خواهرم راجع بهشون حرف زدیم، اصن فک نمیکردم اینجوری پیش بره ها، مامانمم ک سوار خر شیطون شده، اصن گوشش بدهکار نیس ک چی میگیم ما، خیلی افسرده ام اصن، با اینکه خودم خوشم نمیاد ولی خوب اینجوری هم درست نیس دیگه، تا کِی :| منم دیگه گفتم بیخیال و اصن همه چیو ول کردم، ببینیم چی پیش میاد زین پس؛ فقط طفلی "هـ"


خدایا خودت عاقبتمونو ب خیر کن، آمین

عاقا من چارشنبه امتحان دارم، میشه دعا کنین برام لطفا...

نظرات 3 + ارسال نظر
فرانک سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 10:16 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

ایشالا قبولی.....

مرسی عزیزم ان شاء ا...

پرفسور خسته سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 00:52 http://porfosor.blogsky.com

چه‌قدر درس می‌خونی از من بتر! همه‌ی پست‌ها یک‌جوری به کتاب‌خونه مرتبط می‌شن. ولی بدون هر چقدر هم بخونی به منی که معدل‌ش بیسته نمی‌رسی! [آیکون پرفسور خسته با عینک دودی]

آره دیگه چون نصف بیشتر روزو کتابخونم قاعدتاً بیشتر پستا ی اسمی از کتابخونه برده میشه
زیاد درس میخونم ولی ادعایی هم ندارم

من‌ها سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 00:33 http://manhatanha.blogsky.com/

روانشناسی دام‌ها....
تخصص خوبی از آب در میاد.

البته ایشون دوباره بعد تموم کردن دامپزشکی رفت لیسانس روانشناسی گرفت و بعدش الان هم دانشجوی ارشدشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد