تولد بازی

امروز صبح من و بابا و خواهرک رفتیم بیرون تا واسه دخترخالم کادو تولد بخریم، رفتیم اون فروشگاه عروسک بزرگه ک خیلی خوبه، چ ضدحالی بود دیدیم بسته هست :(( بعد همون اطراف ی اسباب بازی فروشی بود مجبوری رفتیم و ی عروسک انتخاب کردیم اومدیم بیرون.

بعد رفتیم شیرینی فروشی شمع و بادکنک و فشفشه خریدیم.

مامان ی کیک درست کرد ک باید روش پرنده میذاشت، ده جا رفتیم واسه پرنده :/ خودم خندم گرفته بود میرفتم شیرینی فروشیا و لوازم قنادیا میپرسیدم پرنده دارین؟ :| خلاصه آخرش رفتیم خانه و کاشانه، اونجا سه مدل پرنده خریدم، یکیش دوتا طوطی بود ک آهنربا داشت واسه رو یخچالی، یکیش گیره لباس مدل پرنده بود، یکیشم ک لحظه آخر خواهری تو فروشگاه دید ی مدل پرنده بود ک آویز داشت، این آخریو استفاده کردیم ک خیلیی هم خوب شد رو کیک.

بعد رفتیم اکبرجوجه ناهار خریدیم بردیم خونه خوردیم، بعدِ ناهار جمع و جور کردیم بریم خونه خالم. حالا اونا اصن روحشون از هیچی خبر نداشتا :)))

ساعت 3 حرکت کردیم با کیک و سالاد قیفی ک مامان درست کرده بود. وقتی رسیدیم هماهنگی لازمو با خاله هامو بچه ها انجام دادیم. وااای خیلی باحال بود.

ب دخترخالم گفتیم میخوایم بریم مهمونی بیا بریم لباس بپوشیم آماده بشیم :))) بعد ی دخترخالم اینو برد پایین خونه مادرجونم، ما از اون طرف کیک و وسایلو بردیم بالا، بادکنکا رو باد کردیم و شمع و فشفشه ها رو روشن کردیم، برقا رو هم خاموش کردیم. بعد ب دخترخالم زنگیدیم بیان بالا :))) وقتی اومدن بالا این دخترخاله کوچولوم انقددد ذوق کرده بود و شوکه شده بود اومد تو دوباره چن قدم برگشت عقب میخواست برگرده، گیج شده بود بچم. عزیییزم فک کنم خیلی خوشال شده بود. البته ما فهمیدیم اینا دو شب پیش خودشون تولد گرفته بودن خانوادگی با کیک از بیرون، ولی خوب این سورپرایز بود دیگه :))))

من خودم تولد 5 سالگیم دقیقا همین جوری بود و همه لحظه هاشو خیلی خوب یادمه، امیدوارم دخترخالمم ب عنوان ی خاطره قشنگ یادش بمونه وقتی بزرگ شد :)))


عکس کیک رو میذارم پست بعدی، کیک سورپرایز رِد وِلِوِت بود، وقتی برش میزدی توش قرمز رنگ بود و پر از اسمارتیز :))) آویز روی پرنده ک خیلی زشت بودو بعد عکس گرفتن کَندم :/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد